زمان تقریبی مطالعه: 14 دقیقه

اتابکان یزد

اَتابَكانِ یَزْد، سلسله‌ای از فرمانروایان محلی ایران و جانشین دیالمۀ آل كاكویه‌ (ه‍ م) كه از 536 تا 718 ق / 1142 تا 1318 م بر یزد و نواحی مجاور آن فرمان راندند و سرانجام به دست مبارزالدین محمد، بنیان‌گذار دولت آل مظفر (ه‍ م) منقرض شدند. 
پس از قتل فرامرز بن علی واپسین امیر آل كاكویۀ یزد، سلطان سنجر سلجوقی آن دیار را به دو تن از دختران او داد و ركن‌الدین سام نوۀ دختری امیر علاءالدوله علی و یكی از امیران لشكر یزد را به اتابكی ایشان بر گمارد (جعفری، 37-‌ 38؛ بافقی، 1 / 83؛ اقبال، 402). دختران امیر فرامرز در یزد با مردم به نیكی رفتار كردند و به آبادانی شهر پرداختند و ابنیه و عماراتی احداث كردند. از جملۀ آثار آنان «جماعت خانۀ دختران» در نزدیكی مسجد جامع قدیم یزد بود كه در كنار آن گنبدی هم جهت مدفن خود برافراشتند و پس از درگذشت در همانجا به خاك سپرده شدند (بافقی، همانجا؛ كاتب، 66). پس از درگذشت این دو، رشتۀ امور رسماً در اختیار ركن‌الدین سام و جانشینانش قرار گرفت كه به اتابكان یزد نامبردار شدند. پس از مرگ سلطان سنجر و فروپاشی سلاجقه، اینان به ناچار برای حفظ حكومت خود از سلطان محمد خوارزمشاه و پسر او سلطان جلال‌الدین اطاعت كردند. پس از پیروزی مغول هم به اطاعت آنان گردن نهادند. منابع این دوره در تربیت حكومت اتابكان،‌ نام آنان و سنوات حكومتشان همداستان نیستند، به ویژه مؤلف منتخب التواریخ معینی (ص 31-32) و شبانكاره‌ای (ص 210-211) افسانه‌هایی دربارۀ پیشینۀ این دودمان آورده‌اند كه درخور اعتنا و اعتبار نیست. اتابكان یزد اینانند: 

1. ركن‌الدین سام

(حك‍ ‍536-584 ق / 1142- 1188 م). وی چنانكه گذشت، به فرمان سلطان سنجر به اتابكی دختران آخرین امیر كاكویی برگزیده شد و امور یزد را در دست گرفت. آنچه دربارۀ روزگار حكومت او می‌توان گفت، ارتباط او با فرمانروایان اطراف و برخی كوششهای نافرجامی است كه برای توسعۀ قلمرو خود نشان می‌داد. در همسایگی او كرمان، سلاجقۀ معروف به آل قاورد (ه‍ م) فرمان می‌راندند و ركن‌الدین سام با آنان روابطی نزدیك داشت و حتی در رقابتها و منازعات قاوردیان و اتابكان آن دیار مداخله می‌كرد؛ گاه به حمایت از یكی بر دیگری می‌تاخت و گاه از آنان در برابرحملات فرمانروایان دیگر پشتیبانی می‌كرد. چنانكه در نزاع میان اتابك محمد و اتابك مؤیدالدین ریحان ــ هر دو از اتابكان كرمان ــ به پشتیبانی مؤیدالدین برخاست. پس از مرگ طغرل قاوردی نیز جانب ارسلان یكی از پسران او را گرفت و چندبار به برادران او در كرمان تاخت (افضل‌الدین، بدایع‌الازمان، 59-60). یك بار نیز همراه مؤیدالدین ریحان كه از كرمان به یزد آمده و نزد ركن‌الدین مقام كرده بود، به فارس تاخت تا اتابك تكلة بن زنگی را از میان بردارد و فارس را به قلمرو خود بیفزاید، اما شكست خورد و اسیر شد. با اینهمه، تكله او را بزرگ داشت و به یزدش بازگرداند (تاریخ ... ، 52-53).
چندی بعد ركن‌الدین سام همراه برادرش شرف‌الدین بیستا و مؤیدالدین ریحان روی به كرمان نهاد، چون به جیرفت رسید (571 ق)، امیر ایبك دراز وغلامان او از سپاه كرمان آهنگ مقابله كردند، ولی ركن‌الدین هراسناك شد و بی‌درنگ به یزد عقب نشست (افضل‌الدین، همان، 65-66؛ محمد بن ابراهیم، 95-96)، اما در تهاجم دوم، بردسیر را كه دارالحكومۀ آنجا بود، به تصرف درآوردند. امیر ایبك دراز بر اثر كینه‌ای كه ركن‌الدین از او در دل داشت، به قتل آمد و مؤیدالدین ریحان نیز پس از 7 سال اقامت در یزد منصب پیشین خود در كرمان را بازیافت و اتابك آنجا شد (افضل‌الدین، همان، 79-83).
ركن‌الدین سام حاكمی نرمخو و بردبار بود، اما در كار كشورداری لیاقتی نشان نداد و به همین سبب در اواخر عمر، امرای یزد او را بركنار كردند و برادرش عزالدین لنگر را حكومت دادند (جعفری، 39؛ كاتب، 67). اما اینكه دوران حكومت او را به سبب بی‌لیاقتی كوتاه دانسته‌اند (افشار، 219)، درست نیست و چناكه دیدیم نزدیك نیم قرن در یزد فرمان راند. او پس از مرگ در مدرسه‌ای كه خود ساخته بود، به خاك سپرده شد (كاتب، 68؛ غفاری، 82). وی از اهل فضل و دانشمندان حمایت می‌كرد و با افضل‌الدین ابوحامد كرمانی مورخ نامدار انسی داشت. او پیوسته افضل را به یزد دعوت می‌نمود و عاقبت وی را همراه با زن و فرزندش به یزد آورد و ریاست دیوان انشا را بدو داد، اما افضل نپذیرفت (برای تفصیل، نک‍ : افضل‌الدین، عقدالعلی، 159-161).
از ركن‌الدین سام تنها یك پسر به نام علاءالدوله برجای ماند كه پیوسته ملازم سلطان جلال‌الدین خوارزمشاه بود (جعفری، 40). عباس اقبال (ص 402) پنداشته است كه علاءالدوله پس از بركناری پدر به مقام اتابكی یزد رسید و حتی از 576 ق این سمت را برعهده داشت، اما عملاً او هیچ وقت اتابك یزد نبوده است. جلال‌الدین خوارزمشاه هنگامی كه از كرمان به شیراز می‌رفت، علاءالدوله را لقب اتاخان داد و ظاهراً فرمان حكومت اصفهان را به نامش نوشت (نسوی، 127). جلال‌الدین همواره اتاخان را گرامی می‌داشت و او را پدر می‌خواند (فصیح، 2 / 297- 298). علاء‌الدوله سرانجام در نبرد جرماغون كه میان مغولان و جلال‌الدین خوارزمشاه، در نزدیكی اصفهان در 624 یا 625 ق درگرفت، در 84 سالگی كشته شد (همو، 2 / 301؛ جعفری، همانجا‌؛ افشار، 223؛ اقبال، همانجا).

2. ابوالملك عزالدین لنگر

(حك‍ ‍‌584-604 ق / 1188-1207 م)، پس از بركناری برادر به جایش نشست. عزالدین فرمانروایی دلیر و رزم‌آور بود. او پیش از رسیدن به حكومت در نبردهای ملك ارسلان سلجوقی شركت داشت (نک‍ : محمد بن ابراهیم، 78) و چند بار از سوی سلجوقیان به حكومت اصفهان و شیراز منصوب شده بود (غفاری، 82). عزالدین سرانجام پس از 20 سال حكومت درگذشت (جعفری، همانجا؛ كاتب، 68؛ بافقی، 1 / 86). او یزد را به خوبی اداره می‌كرد و در آبادانی آنجا می‌كوشید (كاتب، 67). در بیرون شهر یزد باغی و در ‌میان آن كاخی برای خود ساخت و آن را باغ عزّآباد نامید (همو، 68). وی با اتابك محمد از اتابكان كرمان خویشاوند بود و ازاین‌رو اتابك محمد را در مقابل رقبایش پیوسته یاری می‌رساند (افضل‌الدین، بدایع الازمان، 83-84).

3. وردان روز (وردان زور؟)

(حك‍ ‍604-615 ق / 1207- 1218 م)، پسر عزالدین لنگر و جانشین او. وردان روز مدتی در خدمت سلطان محمد بن ملكشاه سلجوقی گذراند و در الموت با اسماعیلیان به نبرد پرداخت و پیروز شد و از خلیفۀ عباسی لقب «حسام امیرالمؤمنین» گرفت. وی سرانجام پس از 12 سال حكومت درگذشت (جعفری، 40؛ بافقی، 1 / 84-85؛ برای تاریخ دیگر، قس: غفاری، 83). وردان روز در مدرسه‌ای كه خود ساخته بود، به خاك سپرده شد (نک‍ : كاتب، 67). 

4. سلطان قطب‌الدین ابومنصور اسفهسالار

(حك‍ ‍615-626 ق / 1218- 1229 م)، پسر دیگر عزالدین لنگر كه پس از برادر به حكومت نشست. در زمان وی براق حاجب حكومت كرمان داشت و سلطان قطب‌الدین دختر او را به ازدواج پسر خود محمود شاه درآورد (جعفری، 42). قطب‌الدین پادشاهی كاردان و دادگر بود و با دوریشان و دانشمندان به نیكی رفتار می‌كرد. یزد در روزگار او آباد و آرام بود و امیر خود را با اسب‌دوانی، چوگان‌بازی و شكار سرگرم می‌كرد (بافقی، 1 / 86-87؛ جعفری، 40-41). پس از مرگ، او را در مدرسه‌ای كه كنار «دولت خانۀ» خود ساخته بود، به خاك سپردند (كاتب، 71؛ بافقی، 1 / 87).

5. قطب‌الدین محمود شاه

(حك‍ ‍626-637 ق / 1229-1240 م). وی پس از پدرش قطب‌الدین ابومنصر به حكومت رسید. از حوادث این ایام ورود ابوالمظفر قتلغ خان پسر براق حاجب و برادر همسر او از طبس به یزد بود. قتلغ خان پس از فوت پدرش براق حاجب در 632 ق (نک‍ : حمدالله، 529)، به یزد آمد و با یاری محمود شاه به كرمان وارد شد و یك سال بعد به حكومت آن شهر دست یافت (باستانی، 49-50). محمود شاه پس از مرگ در مدرسۀ خودش كه محمود شاهیه نام داشت، به خاك سپرده شد (جعفری، 42). از محمود شاه دو پسر به نامهای ركن‌الدین علاءالدوله و مظفرالدین محمد بر جای ماند (افشار، 221).

6. ركن‌الدین علاءالدوله

(مق‍ ‍662 ق / 1264 م). نام او را در پاره‌ای مآخذ سلغرشاه نوشته‌اند (كاتب، 72؛ غفاری، همانجا) و زامباور (ص 349) سلتیق شاه ضبط كرده است. وی از هلاگوخان منشور اتابكی یزد گرفت (كاتب، همانجا).
علاء‌الدوله برای گرفتن انتقام خون خواهرش، تركان خاتون ــ زن سعد بن ابی بكر سلغری كه به دست سلجوق شاه كشته شده بود ــ همراه لشكریان مغول به فارس حمله كرد (حمدالله، 507)، اما به تیر یكی از سرداران سلغری به نام بیگلیك كشته شد (وصاف، 109-110).
علاءالدوله از دانشمندان و اهل فضل پیوسته حمایت می‌كرد و آنان را از نواخی مختلف به یزد می‌خواند و می‌نواخت (افضل‌الدین، عقدالعلی، 159). از وی چند فرزند بر جای ماند كه یكی از آنان به نام شاه قطب‌الدین محمود از سرداران سپاه مبارزالدین محمد مظفری بود و در نبرد با ابواسحاق اینجو به یاری می‌رساند (عبدالرزاق، 1 / 167). 

7. طغانشاه

(د 670 ق / 1272 م)، یا طغی‌شاه (غفاری، 83)، پسر علاءالدوله كه پس از پدر به حكومت رسید و 8 سال به آرامش و دادگری فرمانروایی كرد (همانجا؛ افشار، 222). كاتب (همانجا) و بافقی (1 / 90) دورۀ حكومت او را 20 سال ضبط كرده‌اند كه درست نمی‌نماید.

8. علاءالدولۀ دوم

(حك‍ ‍670-673 ق / 1272-1274 م). پس از طغانشاه، پسر او علاءالدولۀ دوم به حكومت نشست. در 673 ق سیل بزرگی در یزد برخاست و بسیاری از محلات این شهر را ویران كرد. علاءالدوله از این سیل هراسان و سپس بیمار شد و پس از یك ماه درگذشت (كاتب، 73-74؛ غفاری، بافقی، همانجاها).

9. ركن‌الدین یوسف شاه

(حك‍ ‍673-690 ق / 1274-1291 م). یوسف شاه كه پس از علاءالدولۀ دوم، اتابك یزد شد، به روایتی برادر (همانجاها) و به روایتی دیگر پسر او بود (جعفری، 117). یوسف شاه در آغاز حكومت، خرابیهای ناشی از سیل عظیم زمان علاءالدوله را ترمیم كرد. وی از پسران امیر غیاث‌الدین حاجی خراسانی نیای آل مظفر حمایت می‌كرد و آنان در دستگاه او به سرعت مدارج پیشرفت را پیمودند (معلم، 30-31؛ عبدالرزاق، 1 / 158). وی شرف‌الدین مظفر را به دفع راهزنان سر حد كوبنان و قهستان یزد فرستاد و چون به خوبی از عهدۀ‌ این كار برآمد، سرحد میبد و ندوشن و نگهداری راههای آن حدود را به او سپرد (معلم، 32-34؛ خواندمیر، 3 / 273؛ كتبی،‌ 4).
یوسف شاه چون پادشاهی عیاش و خوش‌گذران بود، از پرداخت مال به ارغون خان مغول خودداری ورزید ویسو در فرستادۀ او را كشت وزن و فرزندش را اسیر كرد (جعفری، 161؛ شبانكاره‌ای، 212-214؛ اقبال، 402). ارغون شاه نیز امیر محمد ایداجی فرمانروای اصفهان را با 30 هزار سوار به سركوب یوسف شاه فرستاد. اتابك كه در خود یارای مقاومت نمی‌دید، زن و فرزند یسودر را برداشت و همراه با شرف‌الدین مظفر راهی سیستان شد (عبدالرزاق، همانجا؛ میرخواند، 4 / 448؛ كاتب، 74-77). شرف‌الدین مظفر در میان راه از وی جدا شد و همراه با زن و فرزند یسودر به كرمان و از آنجا به یزد رفت و پس از مدتی رهسپار اردوی ارغون خان شد (میرخواند، همانجا). چون امیر محمد ایداجی به نزدیك یزد رسید، سادات و بزرگان شهر به استقبال او رفتند. امیر محمد هم مردی به نام بلغدر را به داروغگی شهر گماشت (كاتب، 76). از آن سوی یوسف شاه كه از سیستان به خراسان گریخته و به امیر نوروز پناهنده شده بود، سرانجام دستگیر شد. او را نزد خان مغول بردند و خان او را بخشید، اما چون رفتن به شام و جنگ با عربها را نپذیرفت، كشته شد (منتخب التواریخ ... ،33-34؛ اقبال، همانجا).

10. حاجی شاه

(حك‍ ‍690- 718 ق / 1291- 1318 م)، فرزند یوسف شاه. پس از قتل یوسف شاه، مغولان عملاً بر یزد چیره شدند. چنانكه در 694 ق باید وخان از ایلخانان مغول ولایت یزد را به مبلغ سالانه 10 هزار دینار به سلطان شاه پسر امیر نوروز و نوادۀ اتابك علاءالدین پسر محمود شاه به مقاطعه داد (رشیدالدین، 75؛ اقبال، 403). در اواخر دوران حاجی شاه، سید عضدالدین یزدی شحنۀ فارس بی‌اجازۀ ایلخان به یزد آمد و سلطان ابوسعید، حاجی شاه و مبارزالدین محمد مظفری را مأمور تنبیه او كرد (غنی، 69-70). در همین سالها امیر غیاث‌الدین كیخسرو اینجو برادر اسحاق اینجو كه سالها حكومت فارس و كرمان داشت، از شیراز به یزد آمد تا با حاجی شاه عقد دوستی و اتحاد ببندد. غیاث‌الدین پس از اقامتی كوتاه در یزد، به میبد نزد مبارزالدین محمد رفت، اما اتفاقی رخ داد كه وی را سخت خشمناك كرد (عبدالرزاق، 1 / 160؛ كتبی، 8-‌ 9). ازاین‌رو همراه مبارزالدین محمد و با اجازۀ سلطان ابوسعید در 718 ق به یزد حمله برد و حاجی شاه را شكست داد و گریزاند (میرخواند، 4 / 451-452؛ عبدالرزاق، 1 / 160-161؛ افشار، 223). به این ترتیب سلسلۀ اتابكان یزد به دست مبارزالدین محمد و غیاث‌الدین فروپاشید و یزد رسماً به قلمرو آل مظفر پیوست.

آثار و عمارات

 اتابكان یزد همگی به آبادانی و ایجاد ابنیه، خاصه مدارس و احداث قنوات ومزارع علاقه داشتند. ركن‌الدین سام در این شهر مدرسه و گنبدی نزدیك دروازۀ مهریجرد بنا نهاد كه نام اتابك بر خود گرفت (جعفری، 39؛ كاتب، 67). بقایای این بنا تا روزگار نگارش تاریخ جدید یزد همچنان استوار بوده است (همانجا) و چون مدرسه از میان رفت، گنبد آن سالها برپای بود (بافقی‌، 1 / 84). عزالدین لنگر جانشین او نیز در بیرون یزد چنانكه گفته شد، باغ و روستایی به نام عزآباد احداث كرد و قناتی در آن جاری ساخت (همو، 1 / 85). روستای «ده شور» هم از ساخته‌های اوست (كاتب، 68). پسر او معزالدین كیكاووس هم در وسط شهر مدرسۀ خوبی بنا كرد كه او را پس ازمرگ در همانجا به خاك سپردند (همانجا).
به روزگار وردان روز هم چند بنای عالی ساخته شد. وی در میان بازار دلالان مدرسه‌ای بنا كرد و گنبدی برای مقبرۀ خود در كنار مدرسه برآورد (بافقی، 1 / 85؛‌‌‌ كاتب، 67، 68). قطب‌الدین ابومنصور هم مدرسه‌ای در یزد ساخت و گنبدخانه‌ای برای مدفن خود بدان ضمیمه كرد و بر در مدرسه دو مناره برآورد. او یزد را گسترش داد و بخشی از اراضی اطراف آن را جزو محدودۀ شهر كرد (جعفری، 41؛ كاتب، 69-70). همچنین در بیرون درب مال امیر، قدمگاه امام رضا را عمارت كرد (بافقی، 1 / 88). مادر او مریم تركان خاتون هم قناتی در مهریجرد جاری ساخت و ده مریم‌آباد را به وجود آورد و دروازۀ موسوم به مادر امیر را بنا كرد (كاتب، 69؛ بافقی، همانجا). پس از وی پسرش محمود شاه جنب مدرسۀ ركنیه، مدرسۀ ‌دیگری ساخت كه پایان نپذیرفت و چون درگذشت او را در همانجا به خاك سپردند و زنش صفوت‌الدین یاقوت تركان آن را به پایان رساند، و پس از آن مدرسه را‌ «صفوتیه» نامیدند (كاتب، 72؛ بافقی، 1 / 89). سغلرشاه پسر محمود شاه در كنار محلۀ یعقوبی دیهی به نام سلغرآباد احداث كرد و قناتی در آن جاری ساخت. این روستا در میان مردم به «آب شور» شهرت یافت (غفاری، 83؛‌ كاتب، بافقی، همانجاها). باغ طغانشاهی در اهرستان به دست اتابك طغانشاه احداث شد (جعفری، 171؛ بافقی، همانجا).

مآخذ

 افشار، ایرج، تعلیقات بر تاریخ یزد (نک‍ : هم‍ ، جعفری)؛ افضل‌الدین كرمانی، احمد، بدایع الازمان، به كوشش مهدی بیانی، تهران، 1326 ش؛ همو، عقدالعلی، به کوشش علی محمد عامری، تهران، 1356 ش؛ اقبال، عباس، تاریخ مفصل ایران، تهران، 1347 ش؛ باستانی پاریزی، محمدابراهیم، مقدمه بر تاریخ شاهی (هم‍‌ )؛ بافقی، محمد مفید، جامع مفیدی، به كوشش ایرج افشار، تهران، 1342 ش؛ تاریخ شاهی، به كوشش محمدابراهیم باستانی باریزی، تهران، 1355 ش؛ جعفری، جعفر، تاریخ یزد، به كوشش ایرج افشار، تهران، 1343 ش؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به كوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1362 ش؛ خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب السیر، به كوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1362 ش؛ رشیدالدین فضل‌الله، تاریخ مبارك غازانی، به كوشش كارل یان هرتفورد، 1940 م؛ زامباور، معجم الانساب و الاسرات الحاكمة، ترجمۀ زكی محمدحسن بك و حسن احمد محمود، بیروت، 1400 ق / 1980 م؛ شبانكاره‌ای، محمد، مجمع الانساب، به كوشش هاشم محدث، تهران، 1363 ش؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین، به كوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1353 ش؛ غفاری قزوینی، احمد، تاریخ جهان آرا، تهران، 1343 ش؛ غنی، قاسم، بحث در آثار و افكار و احوال حافظ، تهران، 1340 ش؛ فصیح خوافی، احمد، مجمل فصیحی، به كوشش محمود فرخ، مشهد، 1340 ش؛ كاتب یزدی، احمد، تاریخ جدید یزد، به كوشش ایرج افشار، تهران، 1357 ش؛ كتبی، محمود، تاریخ آل مظفر، به كوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1335 ش؛ محمد بن ابراهیم، سلجوقیان و غز در كرمان، به كوشش باستانی پاریزی، تهران، 1343 ش؛ معلم یزدی، معین‌الدین، مواهب الهی، به كوشش سعید نفیسی، تهران، 1326 ش؛ منتخب التواریخ معینی، منسوب به معین‌الدین نطنزی، به كوشش ژان اوبن، تهران، 1336 ش؛ میرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران، 1339 ش؛ نسوی، محمد، سیرت جلال‌الدین مینكبرنی، ترجمۀ فارسی، به كوشش مجتبی مینوی، تهران، 1344 ش؛ وصاف، تاریخ، تحریر عبدالحمید آیتی، تهران، 1346 ش.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.